
فضولی
شمارهٔ ۲۶۸
۱
به یک جام لبالب آنچنان کن ساقیا مستم
که در شرعم نفرمایند حد شرب تا هستم
۲
فراغت داد از قرب نمازم غایت مستی
بحمدالله بیمن باده از تکلیف وا رستم
۳
مرا هرگز نشد توبه میسر از می گلگون
بعمر خود نه توبه کردم و نه توبه بشکستم
۴
مرا در ملک رسوایی تصرف می رسد الحق
که خط دور ساغر حجت شرعیست در دستم
۵
بعزم پنج روزه متصل گر غم خورم شاید
چه گیرم روزه در جایی که تا ده روز نشستم
۶
کشیدم پیش دیده پردها از پارهای دل
ازین رخنه ضرر دیدم بمردم می رسد بستم
۷
فضولی جان و دل نگذاشت با من چشم بیمارش
ز بی دردان بریدم تا به اهل درد پیوستم
نظرات