
فضولی
شمارهٔ ۲۸
۱
نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا
رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا
۲
چند بر من رو نهد هر جا که باشد محنتی
دل گرفت از صحبت یاران هر جایی مرا
۳
گر نیندازم نظر بر عارضت از صبر نیست
رشک می آید بدیدارت ز بینایی مرا
۴
گر بمیرم با کسی هرگز نگویم درد دل
درد پنهانست بی شک به ز رسوایی مرا
۵
کرد مستغنی ز فرش خاک و چتر آسمان
در بساط شوق ذوق بی سر و پایی مرا
۶
سر نمی پیچم ز فرمان تو ای سلطان عشق
بنده فرمان پذیرم هر چه فرمایی مرا
۷
قصه فرهاد و مجنون را فضولی کس نخواند
تا بر آمد نام در عالم به شیدایی مرا
تصاویر و صوت

نظرات