فضولی

فضولی

شمارهٔ ۲۹

۱

من به غم خو کرده‌ام جز غم نمی‌باید مرا

ور ز غم ذوقی رسد آن هم نمی‌باید مرا

۲

گر گریزانم ز خود در دشت عزلت دور نیست

وحشیم جنس بنی‌آدم نمی‌باید مرا

۳

کس نمی‌خواهم که بینم گر همه چشم من است

اختلاط مردم عالم نمی‌باید مرا

۴

ساقیا چون می دهی بخش مرا بر خاک ریز

می نمی‌نوشم دل خرم نمی‌باید مرا

۵

می‌دهد رخت نشاطم را به سیلاب سرشک

بی‌جمالت دیده پر نم نمی‌باید مرا

۶

با سفالی قانعم پر درد در کوی مغان

مسند جمشید و جام جم نمی‌باید مرا

۷

با جفای او فضولی از وفا مستغنیم

با جراحت خوشدلم مرهم نمی‌باید مرا

تصاویر و صوت

نظرات