فضولی

فضولی

شمارهٔ ۲۹۱

۱

دمی مانند گردی گر جدا از خاک در گردم

بگردون گر کشم سرباز می خواهم که برگردم

۲

ز شوق پای بوس آن سهی سرو روان مردم

ره فرصت ندارم کاش خاک رهگذر گردم

۳

طبیبا آن پری‌رو میل با دیوانه‌ها دارد

علاج من مکن بگذار تا دیوانه تر گردم

۴

ز برق آه خود چون شمع می سوزم ز سر تا پا

اگر نی دم بدم سر تا قدم از اشک تر گردم

۵

بسینه می خلد صدخار محنت هر دمم زان گل

سزد گر همچو غنچه غرقه در خون جگر گردم

۶

ز تیغ آرزو بر سینه دارم چاکها هر سو

بامیدی که تیر غمزه او را سپر گردم

۷

فضولی چون هوا تا کی کشم حبس حباب تن

خوشا کایم برون وان سرو را بر گرد سر گردم

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۴۹۷

نظرات