فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۰۰

۱

می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم

کوه دردی با تن چون برگ کاهی می برم

۲

از سر کویت سفر نوعیست از دیوانگی

این قدر من هم بکوی عقل راهی می برم

۳

از ملامت چون رهم کز ناله هرجا می روم

بر گرفتاری خود با خود گواهی می برم

۴

کی توانم بر زبان آورد نام دوریت

من که صد فیض از رخت در هر نگاهی می برم

۵

گر برد ذوق وصالت از دل من دور نیست

این که رشکی از رقیبان تو گاهی می برم

۶

دل ز بویت دیده از رویت سروری داشتند

می روم حالا پر از اشکی و آهی می برم

۷

گر کنم میخانه را منزل فضولی دور نیست

چون کنم از بیم غم آنجا پناهی می برم

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۵۰۴

نظرات