
فضولی
شمارهٔ ۳۰۱
۱
میروم در سینه صد درد نهانی میبرم
کوهِ دردم از سر کویت گرانی میبرم
۲
از درت صد داغ بر دل میکنم عزم سفر
دستهٔ گل زین ریاضِ کامرانی میبرم
۳
میروم زین ملک اما بیمتاعی نیستم
بار صد غم، مایهٔ صد ناتوانی میبرم
۴
بهر یاران کردهام ترتیب رنگین تحفهها
چهرهٔ کاهی و اشکِ ارغوانی میبرم
۵
تا به کی بر سر خورم سنگ ملامت کوه کوه
زین سر کو میروم وین سختجانی میبرم
۶
دولتی دارم که میمیرم به درد عاشقی
خوش متاعِ باقی زین ملک فانی میبرم
۷
نیستم از خاک پای او فضولی بیخبر
خضرِ وقتم ره به آب زندگانی میبرم
تصاویر و صوت

نظرات