فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۰۶

۱

بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم

خطی ز کلک عدم بر وجود خویش کشیدم

۲

بسینه بی تو بسی داغهای تازه نهادم

شکوفه عجب از نوبهار عشق بچیدم

۳

وفا ز سرو قدی خواستم نگشت میسر

زهی جفا که نشد بارور نهال امیدم

۴

گل نشاط منست از هوای وصل شگفته

بسان غنچه ببوی تو جامه که بریدم

۵

براه دوست غباری ندیدم از تن خاکی

چه سرعتست که خود هم بگرد خود نرسیدم

۶

نشان نماند ز من در طلب ولیک چه حاصل

که کس نداند نشانم از آنچه می طلبیدم

۷

سپهر می شنود آه و ناله تو فضولی

به آه و ناله تو در جهان کسی نشنیدم

تصاویر و صوت

نظرات