فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۰۹

۱

در دل زار غمی ز آن لب می گون دارم

چه کنم آه چه سازم دل پرخون دارم

۲

بر من ای شمع مزن خنده که سرمایه عشق

گر سرشکست و فغان من ز تو افزون دارم

۳

من اسیر غم دل ماندم و مجنون فرسود

تاب من بر غم دل بیش ز مجنون دارم

۴

سوختم قطره آبی نزدم بر آتش

گرچه از اشک وطن در دل جیحون دارم

۵

حال بودست مرا بد همه وقت ولی

هرگز این حال نبودست که اکنون دارم

۶

گه ز درد تو کنم ناله گه از طعن رقیب

وه که اندوه درون و غم بیرون دارم

۷

گرچه آن ماه جفا کرد فضولی بر من

من ندارم گله از ماه ز گردون دارم

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۵۱۲

نظرات