
فضولی
شمارهٔ ۳۱۸
۱
آزارها ز یار جفا کار می کشم
تا کار او جفاست من آزار می کشم
۲
غم می کشم ز یار و شکایت نمی کنم
غم نیست چون غمیست که از یار می کشم
۳
بر من شدست این سبب طعنه دگر
کز بهر یار طعنه اغیار می کشم
۴
میلیست هر مژه که بآن جای توتیا
گرد رهت بدیده خونبار می کشم
۵
بسیار کم چراست بمن التفات تو
با آنکه من جفای تو بسیار می کشم
۶
بر یاد قامتت همه شب تا دم سحر
آه دمادم از دل افگار می کشم
۷
می می کشد رقیب فضولی ز جام وصل
من در فراق حسرت دیدار می کشم
تصاویر و صوت

نظرات