فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۲۵

۱

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم

روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم

۲

مشهور جهان چون نشود حسن تو از من

عمریست من از عشق تو رسوای جهانم

۳

بر بند زبانم بتکلف که نیفتد

سر غم عشقت بزبانها ز زبانم

۴

مانند بنایی که دهد عکس بآواز

آمد بفغان گنبد گردون ز فغانم

۵

کی در تو رسد آه من خم شده قامت

تیرم نرود دور چو بستست کمانم

۶

کارم بخدا ماند چه سازم چه کنم آه

بسیار سراسیمه سودای بتانم

۷

از اشک روان چون نکنم گریه فضولی

برداشت ز خاک ره او اشک روانم

تصاویر و صوت

نظرات