فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۲۹

۱

چرا نگاه بدور رخت بماه کنم

که چون نگاه کنی بر زمین نگاه کنم

۲

جدا ز شمع جمال تو تا بکی شبها

چراغ خلوت خود را ز برق آه کنم

۳

ز ناز بر سر من پا نمی نهی تو اگر

هزار بار سر خویش خاک راه کنم

۴

باشک و آه کنم عشق را بخود ثابت

چه لایق است که دعوای بی گواه کنم

۵

خوش آن شبی که دهم ساز بزمگاه سرور

خیال روی ترا شمع بزمگاه کنم

۶

بهر گناه قصاصم اگر تو خواهی کرد

نه عاقلم عملی کز بجز گناه کنم

۷

فضولی از خط و زلف بتان گرفت دلم

بسهو نامه خود تا بکی سیاه کنم

تصاویر و صوت

نظرات