فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۳۰

۱

تا کی اسیر سلسله غم شود دلم

پر غم از آن دو گیسوی پر خم شود دلم

۲

انداخته مرا بغم گیسوان تو

یارب چو گیسوان تو در هم شود دلم

۳

در عشق بحث می کند از اعتبار صبر

ترسم درین مباحثه ملزم شود دلم

۴

در آستانه ملکی خاک گشته است

آنجا امید هست که آدم شود دلم

۵

الفت برید از همه عالم بدان رسید

کز بی کسی یگانه عالم شود دلم

۶

صد پاره شد دلم ز غم دوریت بیا

باشد که پاره بتو خرم شود دلم

۷

در بی کسی فضولی از آن لب سخن بگوی

باشد بدین سبب بتو همدم شود دلم

تصاویر و صوت

نظرات