فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۳۱

۱

نی همین سرگرم سودای بتان تنها منم

هر که باشد عشق می ورزد همین رسوا منم

۲

تاری از زلفیست در هر تن که می جنبد رگی

نی همین در بند محبوبان مه سیما منم

۳

حیرتی دارم که در هر جا که باشد پیکرم

کس نمی داند که این نقشیست از من یا منم

۴

بوده ام دلبسته هر تار مویت مدتی

آنکه ورزیدست سودای تو مدتها منم

۵

زین ستم کز دست من امروز دامن می کشی

آنکه خواهد دست زد در دامنت فردا منم

۶

جای گر زیر زمین سازم ز بیم غم چه سود

روی بر من می نهد سیلاب غم هر جا منم

۷

اعتباری نیست دنیا را فضولی پیش ما

ترک دنیا کرده ای گر هست در دنیا منم

تصاویر و صوت

نظرات