فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۳۳

۱

اسیر دام زلفم کرده بر گرد سرگردان

چو گردانیده سرگشته ام سرگشته تر گردان

۲

من از جان ناامیدم تیر خود بر من مکن ضایع

اگر داری دوایی صرف بیمار دگر گردان

۳

در آور جلوه تا خون دل ما ریزد از مژگان

نهال ناامیدیهای ما را بارور گردان

۴

بده تار شعاع دیده را پیوند با زلفت

زمانی رشته آن زلف را مد نظر گردان

۵

کمال حسن می خواهی مگردان روی از عاشق

مه رخسار خود را مطرح نور بصر گردان

۶

سواد چشم تر بگداخت از برق غم هجرت

بیا و خال مشگین را سواد چشم تر گردان

۷

ز دوران مخالف چند درد سر کشد ساقی

فضولی را به یک جام لبالب بی خبر گردان

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۵۳۳

نظرات