
فضولی
شمارهٔ ۳۳۴
۱
چشمی بگشا سوی من و زاری من بین
در دام غم عشق گرفتاری من بین
۲
از جور و جفا مردم و آهی نکشیدم
آزار رقیبان و کم آزاری من بین
۳
کردم ز رخت منع دل و مردم دیده
با سوخته چند ستمکاری من بین
۴
صد جور کشیدم ز بتان ترک نکردم
با اهل جفا رسم وفاداری من بین
۵
من مهر نمودم همه دم ماه و شان جور
اغیاری این طائفه و یاری من بین
۶
کس را نظری بر من افتاده نیفتد
در رهگذر عشق بتان خواری من بین
۷
دل را بسپردم بغم عشق فضولی
با دشمن خود یاری و غمخواری من بین
تصاویر و صوت

نظرات