فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۵۶

۱

حباب نیست ز خون گرد دیده تر من

هوای غیر تو بیرون شده است از سر من

۲

بسوخت آتش حیرت مرا نمی دانم

چه کرده ام ز چه رنجیده است دلبر من

۳

بپای بوس توام ره بهیچ صورت نیست

مگر کشند بخاک ره تو پیکر من

۴

کسی برابری من کجا تواند کرد

کنون که نیست کسی جز تو در برابر من

۵

شدم هلاک ز درد و غم تو رحمی کن

بجان غمزده و چشم درد پرور من

۶

بدور خط تو مشکل توانم آسودن

چنین که هر سر مو گشته خار بستر من

۷

رقیب چند کنی منع او ز آزارم

مگو که قطع شود روزی مقرر من

۸

حریف بزم غمم خون دل بس است میم

شراب وصل فضولی کجاست در خور من

تصاویر و صوت

نظرات