فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۶۱

۱

کرد ناصح منع من از گریه بی رخسار او

خنده ام آمد میان گریه بر گفتار او

۲

او نه سرمست است من مدهوش محو حیرتم

هست او در کار من حیران و من در کار او

۳

نیست دور از نسبتی گر هست حسن التفات

بر دل بیمار من از نرگس بیمار او

۴

عالمی را ناله آم در ناله دارد روز و شب

نیست مخصوص من بی دل همین آزار او

۵

دور کج رو خورد چون می خون من تا مست شد

مستی او می شود معلوم از رفتار او

۶

دوش پیش چشم پرخون داشتم آیینه

دیدمش خونین جگر از حسرت دیدار او

۷

بر فضولی بیش ازین مپسند بیداد ای صنم

رحم کن بهر خدا بر ناله‌های زار او

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۵۵۵

نظرات