
فضولی
شمارهٔ ۳۶۱
۱
کرد ناصح منع من از گریه بی رخسار او
خنده ام آمد میان گریه بر گفتار او
۲
او نه سرمست است من مدهوش محو حیرتم
هست او در کار من حیران و من در کار او
۳
نیست دور از نسبتی گر هست حسن التفات
بر دل بیمار من از نرگس بیمار او
۴
عالمی را ناله آم در ناله دارد روز و شب
نیست مخصوص من بی دل همین آزار او
۵
دور کج رو خورد چون می خون من تا مست شد
مستی او می شود معلوم از رفتار او
۶
دوش پیش چشم پرخون داشتم آیینه
دیدمش خونین جگر از حسرت دیدار او
۷
بر فضولی بیش ازین مپسند بیداد ای صنم
رحم کن بهر خدا بر نالههای زار او
تصاویر و صوت

نظرات