
فضولی
شمارهٔ ۳۷۰
۱
دی شنیدم جانب گلشن گذار افکنده ای
در گل از رشک رخت صد خار خار افکنده ای
۲
عرض عارض کرده در باغ بر فصل بهار
نقش باغ از چشم نقاش بهار افکنده ای
۳
لاله حمراست بشگفته ز طرف جویبار
یا تو بر آیینه عکس عذار افکنده ای
۴
نیست سایه بلکه بی خود ساخته از جام رشک
سروها را سرنگون در جویبار افکنده ای
۵
غنچها را کرده دل خون ز رشک لعل لب
آتشی از شمع رخ در لاله زار افکنده ای
۶
بر رهت هر سو ملک افتاده یا جلوه کنان
سایه ات گه بر یمین گه بر یسار افکنده ای
۷
چشم من جرم فضولی چیست در راه وفا
کاینچنین او را ز چشم اعتبار افکنده ای
نظرات