
فضولی
شمارهٔ ۳۷۲
۱
شانه ای گل بخم طره طرار منه
بستر راحت دلهاست درو خار منه
۲
پایمالم مکن ای قامت خم مژگان را
خار زیر قدمم از پی آزار منه
۳
سر آن زلف مکش بی ادب ای مشاطه
دست بی باک چنین در دهن مار منه
۴
سیر صحرای بلا شیوه سر بازانست
پای تقلید درین وادی خون خوار منه
۵
مرسان از بدی کار کدورت بر دل
داغ صد دغدغه بر سینه افگار منه
۶
ای قضا بر خط رخسار بتان گاه رقم
نقطه جز مردمک چشم من زار منه
۷
می رسد کار بتدریج فضولی بکمال
بهر تقوی قدح از دست بیک بار منه
نظرات