فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۷۷

۱

به دردم یارب آن بی‌درد درمان می‌کند یا نه

گرفتارم به دردی چارهٔ آن می‌کند یا نه

۲

زدم در رشتهٔ جان آتشی اما نمی‌دانم

مرا این سوزْ شمعِ بزمِ جانان می‌کند یا نه

۳

به او اظهار دردی می‌کنم حالا نمی‌دانم

که او رحمی به جان دردمندان می‌کند یا نه

۴

به تلخی جان برآمد باز پرس ای باد کآن گل‌رخ

به شهدِ وصل دفع زهرِ هجران می‌کند یا نه

۵

ز آهم می‌گدازد سنگ و می‌لرزد هنوزم دل

که کاری در دل آن سست‌پیمان می‌کند یا نه

۶

ندارم غیر این کامی که بر گرد سرت گردم

نمی‌دانم به کامم چرخ دوران می‌کند یا نه

۷

کسی کز شربت وصلت نیابد ذوق رسوایی

چه می‌داند که می در عقل نقصان می‌کند یا نه

۸

چو تیرت را کشیدم از دل مجروح دانستم

که تن بی‌تابی در دادن جان می‌کند یا نه

۹

تو مست نازی از حال فضولی نیستی آگه

چه می‌دانی که هرشب آه و افغان می‌کند یا نه

تصاویر و صوت

نظرات