
فضولی
شمارهٔ ۳۸۳
۱
پی ماتم میان انجمن ای ماه جا کردی
ز غیرت باز بر من شهر را ماتم سرا کردی
۲
مرا گفتی مکن افغان که فردا خواهمت کشتن
شب قتلست منعم از فغان کردن چرا کردی
۳
چه بود از خاک آن در دور کردی کشتگانت را
شهیدان را چرا بیرون ز خاک کربلا کردی
۴
زدی در رنگ ماتم گاه بر سر گاه بر سینه
رساندی ظلم تا حدی که بر خود هم جفا کردی
۵
شدی عاشوریان را شمع محفل چون نمیرم من
چه باشد بهتر از مردن تو چون میل عزا کردی
۶
بگریه آب دادی سبزه خاک شهیدان را
اسیران بلا را کشته تیغ وفا کردی
۷
فضولی در ره او کشته تیغ جفا گشتی
عفاک الله شهید کربلا را اقتدا کردی
نظرات