فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۹۳

۱

بی غرض در هستیم آتش نزد شوق گلی

کرد از خاکسترم هر ذره را بلبلی

۲

ای صبا گم شد دل آشفته ام بالله بجو

مو بمو هر جا که بگشایی زبان کاکلی

۳

با خیال زلف او از بس که مالیدم بچشم

در چمن تر ساختم هر جا که دیدم سنبلی

۴

نیست ابرو تا کند خیل خیال او گذر

با دو چشم بسته ام بر آب چشم خود پلی

۵

در غم عشقت فضولی بی سرود و ناله نیست

عندلیب گلشن شوق است دارد غلغلی

تصاویر و صوت

نظرات