
فضولی
شمارهٔ ۳۹۸
۱
نمود در دلم از آتش درون شرری
نهال عاشقیم داد عاقبت ثمری
۲
عذاب می کشم از نالهای دل آن به
رهم ز درد سر آن را دهم بسیمری
۳
فکند بر سر من سایه موی ژولیده
گشاد طایر سودای عشق بال و پری
۴
بتی بجان من آتش زد و نکرد وفا
گلی نمود چو گلبن ولی نداد بری
۵
خدنگ آه بلاکش ز سنگ می گذرد
چرا ز ناله زارم نمی کنی حذری
۶
ز چاک سینه ازین رهگذر شوم خوش حال
که سوی دل غم عشق تو یافت رهگذری
۷
مرا ز شوق نگاه تو گشت حال خراب
چرا بحال خرابم نمی کنی نظری
۸
ز باغ عشق فضولی گل مراد نچید
نکرد ناله او در دل بتان اثری
نظرات