
فضولی
شمارهٔ ۴۰۶
۱
هرگز نظر به بی سر و پایی نمی کنی
کاو را هلاک تیر بلایی نمی کنی
۲
گرچه طبیب خسته دلانی چه فایده
مردیم ما ز درد دوایی نمی کنی
۳
تو پادشاه کشور حسنی ولی چه سود
رحمی بحال هیچ گدایی نمی کنی
۴
صد عهد می کنی که وفایی کنی بما
اما بهیچ عهد وفایی نمی کنی
۵
دینی نمانده است که چشمت نبرده است
کس را نمی کشی که غزایی نمی کنی
۶
تیر جفا که می زنی از غمزه بر دلم
عین خطاست گرچه خطایی نمی کنی
۷
غیر از وفا شها ز فضولی چه دیده
کاو را تو مدتیست جفایی نمی کنی
نظرات