
فضولی
شمارهٔ ۴۰۷
۱
چند ای دل نامه وصف بتان املا کنی
ذکر خوبان پری رخسار مه سیما کنی
۲
گه زنی از غمزه مردم کش خون ریز دم
گه زبان در مدحِ لعلِ دُرفِشان گویا کنی
۳
گه ز شوق خال داغی بر دل پر خون نهی
گاه فکر زلف را سرمایه سودا کنی
۴
بر زبان آری شکایت هر دم از جور بتان
بی گناهی چند را هرجا رسی رسوا کنی
۵
وقت آن آمد کزین وضع پریشان بگذری
باقی اوقات خود صرف ره تقوا کنی
۶
گر پری سوی تو آید چشم نگشایی برو
چشم و دل را مطلع خورشید استغنا کنی
۷
شد فضولی شیوه رندی مکرر بعد ازین
بِه که طُورِ تازه ای ، طرزِ نُوی پیدا کنی
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی