
فضولی
شمارهٔ ۴۵
۱
بر باد مده سلسله مشک فشان را
مگشای ز پیوند تنم رشته جان را
۲
راز تو نهانست مرا در دل و ترسم
چشم ترم اظهار کند راز نهان را
۳
رخساره بهر کسی منما فتنه مینگیز
از هم مگشا رابطه نظم جهان را
۴
آه از دل شیدا که سراسیمه اویم
در عاشقی ما چه گناهست بتان را
۵
ای کاش دلم خون شود از عشق بر آیم
تا چند کشم محنت هر غنچه دهان را
۶
ای بخت بخاک در آن گلرخم افکن
مگذار که در خاک کشم حسرت آن را
۷
بر یاد خطش اشک روان ساز فضولی
زان سبزه تر قطع مکن آب روان را
تصاویر و صوت

نظرات