
فضولی
شمارهٔ ۵
۱
بکه نسبت کنم آن سرو صنوبر قد را
انه اعظم من کل عظیم قدرا
۲
می نماید بر او نیک بدیهای رقیب
این نه نیک است که او نیک نداند بد را
۳
حد اظهار الم نیست مرا پیش بتان
بکه اظهار کنم این الم بی حد را
۴
مسند عشق ز من بیشتر این پایه نداشت
اشک من سر بگردون سر این مسند را
۵
دود دل کرد سیه روز مرا تا شده ام
مایل آن مهوش مشکین خط سیمین خد را
۶
مقصد ماست درین باغ گل روی تو لیک
هست صد خار ملامت گل این مقصد را
۷
این چه قید است فضولی که ترا هست ز عشق
به ازین نیست کزین در گذرانی خود را
نظرات