
فضولی
شمارهٔ ۵۰
۱
شد بدیدار تو روشن دیده خونبار ما
یافت از وصل تو مرهم سینه افکار ما
۲
بی تردد دولت وصل تو ما را شد نصیب
به که غیر از شکر این نعمت نباشد کار ما
۳
همدم ما بود غم درد سر از ما کرد کم
غالبا دلگیر شد از گریه بسیار ما
۴
دور گردون بر مراد خاطر ما شد مگر
رحمی آمد چرخ را بر نالهای زار ما
۵
آسمان دارالشفای عافیت را در گشود
رو نهاد از درد در صحت دل بیمار ما
۶
بعد ازین ما را ز دوران فلک خوفی نماند
دست دوران فلک کوته شد از آزار ما
۷
حمدلله بر فروغ صبح دولت یافت ره
در شب محنت فضولی دولت بیدار ما
نظرات