
فضولی
شمارهٔ ۵۲
۱
درد رسوایی نخواهد داشت درمان ای طبیب
خویش را رسوا مکن ما را مرنجان ای طبیب
۲
هست بهبود تو در ترک علاج درد من
چون ندارد فکر بهبود من امکان ای طبیب
۳
خون گشودن از رگ تن چیست گر داری مدد
شوق لعلش را برون آر از رک جان ای طبیب
۴
هیچ شربت نیست بهر دفع سودایم مفید
غیر یاد وصل و ذکر لعل جانان ای طبیب
۵
می کشی از غم مرا ظاهر بکن بهر خدا
درد پنهان مرا پیش رقیبان ای طبیب
۶
من نمی خواهم که این درد دل پنهان من
بر تو هم ظاهر شود از تو چه پنهان ای طبیب
۷
کشته است از غصه مانند تو صد بی درد را
چاره درد فضولی نیست آسان ای طبیب
نظرات