فضولی

فضولی

شمارهٔ ۵۴

۱

مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب

تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب

۲

بیاد شمع رویش خواهم از سر تا قدم سوزم

برو ای اشک آب از آتش من دور دار امشب

۳

فکندی وعده قتلم بفردا لیک می ترسم

که دیر آمد سحر من جان دهم در انتظار امشب

۴

نهان از خلق دارم عزم کویش حسبة لله

مرا رسوا مساز ای ناله بی اختیار امشب

۵

مرا در گریه امروز نقد اشک شد آخر

نمی دانم چه سازم گر رسد یارم نثار امشب

۶

متاع خواب را بربوده اند از مردم چشمم

مگر بخت بد افکندست سوی من گذار امشب

۷

فضولی را قراری بود شبها بر سر آن کو

چو راندی از سر کویت کجا گیرد قرار امشب

تصاویر و صوت

نظرات