فضولی

فضولی

شمارهٔ ۶۴

۱

صیقل آیینه دلها نم چشم ترست

هر کرا نمناک تر دیده دلش روشن ترست

۲

روز نومیدی مراد از قطرهای اشک جو

رهبر گم گشتگان در ظلمت شب اخترست

۳

گریه کن آب چشمی ریز گر صاحب دلی

کآدمی بی اشکی و آهی درخت بی برست

۴

دل که مملو از هوای دوست باشد چون حباب

جلوه اش بالای دریای سپهر اخضرست

۵

چهره زردی نما در عشق کین رنگ لطیف

کارسازیهای بازار محبت را زرست

۶

شمع گر پرورد آتش را سزای خویش یافت

نیست خالی از ندامت هر که دشمن پرورست

۷

چون حباب از اشک جابر آب دارد متصل

تا فضولی را هوای سرو قدت در سرست

تصاویر و صوت

نظرات