
فضولی
شمارهٔ ۶۷
۱
پیش عاقل قصه درد من و مجنون یکیست
اختلافی در سخن باشد ولی مضمون یکیست
۲
داغ دل را خواستم مرهم رساندی ناوکی
غالبا پنداشتی داغ دل پرخون یکیست
۳
شرط حسنست آن که طاق آن خم ابرو دو تاست
رسم خطست این که خال آن لب میگون یکیست
۴
جای سرو قامتت در جان نمی گیرد الف
حاش لله کی الف با آن قد موزون یکیست
۵
نیست در دل غیر تو زان رو عزیزی بر دلم
قدر دارد در صدف هر گه در مکنون یکیست
۶
نیستم بلبل که هر ساعت نهم دل بر گلی
زین همه گل چهره مقصود من محزون یکیست
۷
بر سر من هر که می بیند فضولی دود آه
آن تصور می کند کین هم ز نه گردون یکیست
نظرات