فضولی

فضولی

شمارهٔ ۷۶

۱

ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت

پرده دیده سراپرده خاک قدمت

۲

وعده داد مرا ماه من امشب ای صبح

بخدا گر همه صدقست نگه داردمت

۳

بعلاجی دگرم حال مگردان که مرا

ساز کارست بسی شربت ذوق المت

۴

سزد ار دم زند از سلطنت روی زمین

خاکساری که بود گرد حریم حرمت

۵

نفسی نیست که در رشته جانم گرهی

نفتد از شکن سلسله خم بخمت

۶

گریه در دیده ز بیداد تو آبی نگذاشت

عذر خواه کمی ماست کمال کرمت

۷

می کند منع تو از قتل فضولی اغیار

این چه ظلم است بران کشته تیغ ستمت

تصاویر و صوت

نظرات