
فضولی
شمارهٔ ۹
۱
چه گونه فاش نگردد غم نهانی ما
بشرح حال زبانیست بی زبانی ما
۲
برون مباد زمانی ز جان ما غم یار
که در بلا غم یارست یار جانی ما
۳
در سرشک بپای تو ریختیم و خوشیم
که صرف راه تو شد نقد زندگانی ما
۴
شکست بار غمت قد ما چه سنگ دلی
که هیچ رحم نکردی به ناتوانی ما
۵
زمانه دشمن ما گشت در غمت گویا
که رشک برد بر ایام شادمانی ما
۶
شدیم سالک راه وفات لیک چه سود
که عمر تاب ندارد به همعنانی ما
۷
رسیده ایم فضولی ز فیض عشق کام
بس است درد و غم اسباب کامرانی ما
نظرات