
فضولی
شمارهٔ ۹۷
۱
ذوق وصلت یافت دل از ساقی و ساغر گذشت
شد خلیل خلوت خلت ز ماه و خور گذشت
۲
آب چشمم راست طوف آستانت آرزو
هر چه خواهد می تواند کرد چون از سر گذشت
۳
چون مسیحا می تواند پای بر گردون نهد
هر که او را هر چه پیش آمد چو سوزن در گذشت
۴
بهتر از من کس نمی داند طریق عاشقی
زانکه عمرم در ره خوبان سیمین بر گذشت
۵
اختر برگشته ام را سوخت آخر برق آه
آه ازین محنت که برق آهم از اختر گذشت
۶
خوش دلم کز عشق من افتاد تقریب سخن
هر کجا حرفی ازان ماه ملک منظر گذشت
۷
نیست در بغدادیان مطلق فضولی رأفتی
حیف عمر من که بیحاصل درین کشور گذشت
نظرات