فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۷

۱

گفتم ای چرخ تو بر سینه من سوخته

این همه داغ که حصر و حد و پایانش نیست

۲

گفت بر سینه ترا گر ز منست این همه داغ

این همه داغ که بر سینه من هست ز کیست

تصاویر و صوت

نظرات