فضولی

فضولی

شمارهٔ ۳۱

۱

دوش طفلی پری رخی دیدم

گفتم ای شوخ شکرین گفتار

۲

تو چرا از کمال استغنا

فارغی از مشقت همه حار

۳

پدر و مادرند در تک و دو

تا ترا پرورند لیل و نهار

۴

گفت ما کاملان دورانیم

ناقصانند این گروه کبار

۵

زانکه طفلیم ما و بر طفلان

نیست واجب رعایت اطوار

۶

که شویم از خلاف آن عادت

قابل رد ایزد جبار

۷

لیک این بالغان تا بالغ

که دم از عقل می زنند و وقار

۸

نیستند آنچنان که می باید

ناقصانند و ناتمام عیار

۹

ناقصان گر کنند در عالم

خدمت کاملان نباشد عار

تصاویر و صوت

نظرات