
فضولی
شمارهٔ ۱۰۴
۱
گفتم صنما مرا پریشان کردی
قصد دل و دین غارت ایمان کردی
۲
گفتا ز منست مستی از ساغر نیست
بر من به کمان ظلم بهتان کردی
نظرات