فضولی

فضولی

بخش ۱۶ - مثنوی

۱

خیز ساقی‌، بساط می بر‌چین

می به مستان مده زیاده ازین

۲

گرچه می دلگشا و روح‌فزا‌ست

گذرانیدنش ز حد نه رواست

۳

کار بی‌ذوق و بی‌ملال خوش است

هر‌چه باشد‌، به اعتدال خوش است

۴

ای دل از خازن خزانهٔ راز

مستمع را ز خود ملول مساز

۵

زین دُر تر بس است این مقدار

مکن ارزان و زین زیاده میار

۶

ور هنوزت هوای گفتار‌ست

گنج بی‌حد‌، متاع بسیارست

۷

در گنجینهٔ دگر بگشای

به ازین جوهری دگر بنمای

۸

تا شود در تفنن تو پدید

معنی لذت لکل جدید

۹

شکر کز رسم این جریدهٔ درد

کلک‌ِ سرگشتهٔ پریشان‌گرد

۱۰

کرد فارغ مرا به سرعت‌سیر

ختم الله امرنا بالخیر

تصاویر و صوت

نظرات