قاآنی

قاآنی

غزل شمارهٔ ۱۰

۱

دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست

کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست

۲

چکند طالب چشمت که ز جان دست نشوید

بوی خون آید از آن مست‌ که شمشیر به دست است

۳

به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی

چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است

۴

من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد

که ترا پایه بلندست و مرا طالع پستست

۵

گفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیابان

دست در زلف زد و گفت‌ کیت پای ببستست

۶

حاش لله که رهایی دلم از زلف تو بیند

که دلم ماهی بسمل بود و زلف تو شستست

۷

گرد آن دانهٔ خال تو سیه موی تو دامست

دل شناسد که تنی هرگز ازین دام نجستست

۸

دل قاآنی ازینسان که به زلف تو گریزد

چ‌ون برآشفته یکی رومی هندوی پرستست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم قاآنی شیرازی (براساس نسخه میرزا محمود خوانساری) به تصحیح امیرحسین صانعی - قاآنی شیرازی - تصویر ۹۳۲
دیوان کامل حکیم قاآنی شیرازی با مقدمه و تصحیح ناصر هیری - قاآنی شیرازی - تصویر ۷۴۶
دیوان حکیم قاآنی شیرازی به کوشش محمدجعفر محجوب - تصویر ۹۵۶

نظرات