قاآنی

قاآنی

غزل شمارهٔ ۴۳

۱

پیر مغان جام میم داد دوش

از دو جهان بانگ برآمد که نوش

۲

می‌روی و از عقبت می‌رود

جان و تن و دین‌ و دل و عقل و هوش

۳

رفتی و برخاست فغانم ز دل

آمدی از راه و نشستم خموش

۴

بر من و یاران شب یلدا گذشت

بس که ز زلف تو سخن رفت دوش

۵

آب دو چشمم همه عالم گرفت

وآتش جانم ننشیند ز جوش

۶

کاش بسازند ز خاکم سبو

بو که حریفان بکشندم به دوش

۷

سرد شد از حکمت ناصح دلم

کآتش من بیند و گوید مجوش

۸

تا به جمال توگشودیم چشم

از سخن خلق ببستیم گوش

۹

ناصح از آن چهره نپوشیم چشم

گر تو توانی نظر از ما بپوش

۱۰

رعد بنالد ز تجلی برق

از تو کنون جلوه و از ما خروش

۱۱

پردهٔ دعوی بدرد دست غیب

گر نبود فضل خدا عیب‌پوش

۱۲

نالهٔ قاآنی اگر بشنود

از جگر سنگ برآید خروش

تصاویر و صوت

دیوان کامل حکیم قاآنی شیرازی با مقدمه و تصحیح ناصر هیری - قاآنی شیرازی - تصویر ۷۵۱
دیوان حکیم قاآنی شیرازی (براساس نسخه میرزا محمود خوانساری) به تصحیح امیرحسین صانعی - قاآنی شیرازی - تصویر ۸۵۲
دیوان حکیم قاآنی شیرازی به کوشش محمدجعفر محجوب - تصویر ۹۷۵

نظرات

user_image
باربد
۱۴۰۰/۰۸/۱۷ - ۱۴:۲۶:۲۷
با سلام قاآنی شاعر بزرگی هست نمیدانم چرا شهرت کمی داره! شعر عرفانی قشگیه و ناخودآگاه یاد ترجیع بند هاتف افتادم.