
قاآنی
غزل شمارهٔ ۵۰
۱
ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم
قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم
۲
مرا که پیش زبان دم نمیزند شمشیر
بیا تو با دم شمشیر زن که دم نزنم
۳
ز خویشتن به جهان هرکسی خبر دارد
خلاف من که نباشد خبر ز خویشتنم
۴
حدیث لعل تو تا بر زبان من جاریست
زنند خلق شب و روز بوسه بر دهنم
۵
اگر نظر بکنم بیتو بر شمایل غیر
دو چشم خویش به انگشت خویشتن بکنم
۶
اگرچه زار و ضعیفم ولی به قوت عشق
به جز تو گر همه شیرست پنجه درفکنم
۷
پس از هلاک تنم گر به دجله غرق کنند
ز سوز آتش دل دود خیزد از کفنم
۸
حدیث زلف بتان سر کنم چو قاآنی
گمان برند خلایق که نافهٔ ختنم
نظرات