
قاآنی
غزل شمارهٔ ۷۴
۱
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی
۲
ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من
که من از خویش روم چون تو ز در بازآیی
۳
کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نیی از پریان از چه پری میزایی
۴
شاه بایدکه خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی
۵
تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه اینقدر چرا میسایی
۶
چه خلافست ندانم که میان من و تست
کانچه بر مهر فزایم تو به جور افزایی
۷
بعد ازین در صفت حسن تو خاموش شوم
زانکه در وصف تو گشتم خجل ازگویایی
۸
درفشانی تو قاآنیم از دست ببرد
آدمی در نفشاند تو مگر دریایی
تصاویر و صوت

نظرات
ناهید
حمیدرضاک