
قاآنی
غزل شمارهٔ ۸
۱
دامن وصل تو گر افتد به دست
پای به دامن کشم از هرچه هست
۲
عشق توام چشم درایت بدوخت
مهر توام دست کفایت ببست
۳
شوق رخت پردهٔ عقلم درید
سنگ غمت شیشهٔ صبرم شکست
۴
رنگ رخت آب برونم ببرد
مشک خطت ریش درونم بخست
۵
ای دلم از یاد دهان تو تنگ
ای سرم از ساغر شوق تو مست
۶
چون تو گلی را دل و جان باغبان
چون تو بتی را دو جهان بتپرست
۷
مهر تو در تن عوض جان خرید
عشق تو در بر به دل دل نشست
۸
باز نگردیم ز حرف نخست
دست نداریم ز عهد الست
۹
یار پریر و چو کمان کرد پشت
ناوک تدبیر برون شد ز شست
۱۰
پای مرا بست و خود آزاد زیست
کرد مرا صید و خود از قید جست
۱۱
جور ز صیاد جفاجو بود
ماهی بیچاره چه نالی ز شست
۱۲
دام تو شد نام تو قاآنیا
باید ازین نام و ازین دام جست
۱۳
وز مدد دادگر ملک جم
ساغر می داد نباید ز دست
تصاویر و صوت


نظرات
رضا سعدی
رضا سعدی
نفیس