غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۱۶

۱

تیغت ز فرق تا به گلویم رسیده باد

شوخی ز حد گذشت زبانم بریده باد

۲

گر رفته ام ز کوی تو آسان نرفته ام

این قصه از زبان عزیزان شنیده باد

۳

مردن ز رازداری شوقم نجات داد

صد رنگ لاله زار ز خاکم دمیده باد

۴

نغزی و خودپسند ببینم چه می کنی؟

یارب به دهر همچو تویی آفریده باد

۵

بر روی و موی پرتو بینش نتافته ست

در عرض شوق دیده طلبکار دیده باد

۶

آتش به خانمان زده ای خواست صرصری

گفتم نسیم گفت به گلشن وزیده باد

۷

مرگم امان دهاد که از شوق برخورم

این شعله همچو خون به رگ خس دویده باد

۸

ذوقی ست همدمی به فغان بگذرم ز رشک

خار رهت به پای عزیزان خلیده باد

۹

چون دیده پای تا به سرم تشنه کسی ست

دل خون شواد و از بن هر مو چکیده باد

۱۰

غالب شراب قندی هندم کباب کرد

زین بعد باده های گوارا کشیده باد

تصاویر و صوت

نظرات