غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۵۸

۱

نادان صنم من روش کار نداند

بر هر که کند رحم سر از بار نداند

۲

بی دشنه و خنجر نبود معتقد زخم

دلهای عزیزان به غم افگار نداند

۳

بر تشنه لب بادیه سوزد دلش از مهر

اندوه جگر تشنه دیدار نداند

۴

گویم سخن از رنج و به راحت کندش طرح

روز سیه از سایه دیوار نداند

۵

دل را به غم آتشکده راز نسنجد

دم را به تف ناله شرربار نداند

۶

عنوان هواداری احباب نبیند

پایان هوسناکی اغیار نداند

۷

دشوار بود مردن و دشوارتر از مرگ

آنست که من میرم و دشوار نداند

۸

دانم که ندانست و ندانم که غم من

خود کمتر از آنست که بسیار نداند

۹

از ناکسی خویش چه مقدار عزیزم

در عربده خوارم کند و خوار نداند

۱۰

گردم سر آوازه آزادگی خویش

صد ره نهدم بند و گرفتار نداند

۱۱

فصلی ز دل آشوبی درمان بسرایید

تا چند به خود پیچم و غمخوار نداند

۱۲

پیمانه بر آن رند حرام ست که غالب

در بیخودی اندازه گفتار نداند

تصاویر و صوت

دیوان غالب دهلوی به کوشش دکتر محسن کیانی - غالب دهلوی - تصویر ۱۲۱

نظرات