
غالب دهلوی
شمارهٔ ۱۸۱
۱
چون گویم از تو بر دل شیدا چه میرود؟
بنگر بر آبگینه ز خارا چه میرود
۲
خوابیده است تا که به کویت رسیده است
گر سر رود به راه تو از پا چه میرود؟
۳
گویی، مباد در شکن طره خون شود
دل زان تست از گره ما چه میرود؟
۴
پیداست بینیازی عشق از فنای ما
گر زورقی شکست ز دریا چه میرود؟
۵
آیینه خانهایست غبارم ز انتظار
او جانب چمن به تماشا چه میرود؟
۶
گر جلوهٔ رخ تو به ساغر ندیدهایم
چندین به ذوق باده دل از جا چه میرود؟
۷
با ما که محو لذت بیداد گشتهایم
دیگر سخن ز مهر و مدارا چه میرود؟
۸
یک ره اگر به وادی مجنون کند گذر
از ساربان ناقه لیلا چه میرود؟
۹
ای شرم بازداشته از جلوهسازیت
از پشت پا بر آینه آیا چه میرود؟
۱۰
هفت آسمان به گردش و ما در میانهایم
غالب دگر مپرس که بر ما چه میرود
نظرات