غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۹

۱

تعالی الله به رحمت شاد کردن بی‌گناهان را

خجل نپسندد آزرم کرم بی‌دستگاهان را

۲

خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت

سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را

۳

زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی

دود در دل گدایان را و در سر پادشاهان را

۴

به حرفی حلقه در گوش افگنی آزادمردان را

به خوابی مغز در شور آوری بالین‌پناهان را

۵

ز شوقت بی‌قراری آرزو، خارا نهادان را

به بزمت لای‌خواری آبرو، پرویزجاهان را

۶

به بزمت شادم اما زین خجالت چون برون آیم؟

که رشکم، در جحیم افگند، خلد آرامگاهان را

۷

به دل‌ها ریختی یکسر شکستن هم ز یزدان دان

که لختی بر خم زلف و کله زد، کج‌کلاهان را

۸

بنازم خوبی خونگرم محبوبی که در مستی

کند ریش از مکیدن‌ها زبان عذرخواهان را

۹

به می آسایش جان‌ها بدان ماند که ناگاهان

گذر بر چشم افتد، تشنه‌لب گم‌کرده‌راهان را

۱۰

ز جورش داوری بردم به دیوان، لیک زین غافل

که سعی رشکم از خاطر برد نامش گواهان را

۱۱

گسست تار و پود پرده ناموس را نازم

که دام رغبت نظاره شد رسوانگاهان را

۱۲

نشاط هستی حق دارد از مرگ ایمنم غالب

چراغم چون گل آشامد نسیم صبحگاهان را

تصاویر و صوت

نظرات