غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۸۰

۱

حیف ست قتلگه ز گلستان شناختن

شاخ از خدنگ و غنچه ز پیکان شناختن

۲

لب دوختم ز شکوه ز خود فارغم شمرد

نشناخت قدر پرسش پنهان شناختن

۳

از شیوه های خاطر مشکل پسند کیست

کشتن به جرم درد ز درمان شناختن؟

۴

از پیکرت بساط صفای خیال یافت

وصل تو از فراق تو نتوان شناختن

۵

نازم دماغ ناز ندانی ز سادگی ست

کشتن به ظلم و کشته احسان شناختن

۶

یاد آیدم به وصل تو در صحن گلستان

آن جلوه گل آتش سوزان شناختن

۷

خاکی به روی نامه فشاندیم مفت تست

ناخوانده صفحه حال ز عنوان شناختن

۸

ماییم و ذوق سجده چه مسجد چه بتکده

در عشق نیست کفر ز ایمان شناختن

۹

مینا شکسته و می گلفام ریخته

محوم هنوز در گل و ریحان شناختن

۱۰

لخت دلم به دامن و چاک غمم به جیب

اینک سزای جیب ز دامان شناختن

۱۱

بگداخت بس که از اثر تاب روی تو

مهر از شفق به کوی تو نتوان شناختن

۱۲

غالب به قدر حوصله باشد کلام مرد

باید ز حرف نبض حریفان شناختن

تصاویر و صوت

نظرات