
غالب دهلوی
شمارهٔ ۳۰۳
۱
مر ز فنا فراغ را مژده برگ و ساز ده
سایه به مهر واگذار قطره به بحر باز ده
۲
طره جیب را ز چاک شانه التفات کش
عارض خویش را ز اشک غازه امتیاز ده
۳
داغ به سینه زیورست دل به جفا حواله کن
می ز شرر گرانترست سنگ به شیشه ساز ده
۴
از نم دیده دیده را رونق جویبار بخش
وز تف ناله ناله را چاشنی گداز ده
۵
شرم کن آخر ای حیا این همه گیر و دار چیست؟
خاطر غمزه باز جو رخصت ترکتاز ده
۶
ای گل تر به رنگ و بو این همه نازش از چه رو؟
منت ابر یک طرف مزد چمن طراز ده
۷
یا به بساط دلبری عام مکن ادای لطف
یا ز نگاه خشمگین مژده امتیاز ده
۸
ای تو که غنچه ترا بحث شگفتن از برست
سرو کرشمه بار را درس خرام ناز ده
۹
گر به غمی که خورده ام رخصت اشک و آه نیست
هم به دلی که برده ای طاقت ضبط راز ده
۱۰
ای که به حکم ناکسی تیره ز عیش غالبی
خیز و ز راه داوری بال هما به گاز ده
نظرات